صورت گرفتن و بپایان رسیدن و کامل شدن. (ناظم الاطباء). وقوع یافتن. خاتمه گرفتن. خاتمه پذیرفتن. (یادداشت مؤلف) : عاشق همه رسوا به در انجمن عالم انجام نگیرد ره گر زانجمن اندیشد. عطار
صورت گرفتن و بپایان رسیدن و کامل شدن. (ناظم الاطباء). وقوع یافتن. خاتمه گرفتن. خاتمه پذیرفتن. (یادداشت مؤلف) : عاشق همه رسوا به در انجمن عالم انجام نگیرد ره گر زانجمن اندیشد. عطار
خلاص شدن. رها شدن. رستگار گشتن. آزاد شدن. (ناظم الاطباء). ابلال. بلول. رستن. رهیدن. رسته شدن: خلق یکسر روی زی ایشان نهاد کس به بت زآتش کجا یابد نجات ؟ ناصرخسرو. گفتم که بی پیمبر یابد کسی نجات گفتا که چون صدف نبود کی بود گهر؟ ناصرخسرو. بر امید آنکه یابم روز حشر بر صراط از آتش دوزخ نجات. ناصرخسرو. اگر کسی را گویند صد سال دایم در عذاب روزگار باید گذاشت تا نجات ابد یابی آن رنج اختیار کند. (کلیله و دمنه). و رجوع به نجات شود
خلاص شدن. رها شدن. رستگار گشتن. آزاد شدن. (ناظم الاطباء). ابلال. بلول. رستن. رهیدن. رسته شدن: خلق یکسر روی زی ایشان نهاد کس به بت زآتش کجا یابد نجات ؟ ناصرخسرو. گفتم که بی پیمبر یابد کسی نجات گفتا که چون صدف نبود کی بود گهر؟ ناصرخسرو. بر امید آنکه یابم روز حشر بر صراط از آتش دوزخ نجات. ناصرخسرو. اگر کسی را گویند صد سال دایم در عذاب روزگار باید گذاشت تا نجات ابد یابی آن رنج اختیار کند. (کلیله و دمنه). و رجوع به نجات شود
شهرت یافتن. مشهور شدن. شهره گشتن. نامی شدن: نام طلب کردی و کردی به کف نام توان یافت به خلق حسن. فرخی. ، به وجود آمدن. هستی یافتن. پدید آمدن. موجود شدن: به نام آنکه هستی نام از او یافت فلک جنبش، زمین آرام از او یافت. نظامی
شهرت یافتن. مشهور شدن. شهره گشتن. نامی شدن: نام طلب کردی و کردی به کف نام توان یافت به خلق حسن. فرخی. ، به وجود آمدن. هستی یافتن. پدید آمدن. موجود شدن: به نام آنکه هستی نام از او یافت فلک جنبش، زمین آرام از او یافت. نظامی
مشهورشدن معروف گشتن: نام طلب کردی وکردی بکف نام توان یافت بخلق حسن. (فرخی)، هستی یافتن موجودشدن: بنام آنکه هستی نام از او یافت فلک جنبش زمین آرام ازو یافت. (نظامی)
مشهورشدن معروف گشتن: نام طلب کردی وکردی بکف نام توان یافت بخلق حسن. (فرخی)، هستی یافتن موجودشدن: بنام آنکه هستی نام از او یافت فلک جنبش زمین آرام ازو یافت. (نظامی)